اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
به آبهای گل آلود و شالاپ شلوپ عشق ورزیدیم.
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی میکردی من خیس نشوم
شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.
سومین روز چطور؟
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد.
.
.
.
و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
با یک چتر اضافه آمدی
مجبوربودیم برای اینکه چتر ها در هم گیر نکند و پین های
آنها توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم. تنها برو!